اینگونست !
هرز چندگاهی پیدایش میشود ، میگوید و میشنود ! و بعد تویی و جای خالیش !
استقلال شخصیتی ، کنترل احساس ، رعایت فاصله والی غیره برای دلت نه حرف میشود نه دلیل !
دل است دیگر یکهو گره میزند خود را در شخصیتی و تو میمانی یه گره کور احساسی که هرچقدر بیشتر تنگش بگیری گره کورتر می شود و دردش بیشتر !
برگردیم به تابستان 1398 ، در چنین روزهایی و شبهای گرم مرداد ماهی !
از همان شبهایی که تا به صبح در دایرکت هم پچ پچ میکردیم و به ناگه میدیدم کور سوی نوری از پرده ی اتاق به درون میتابد و فریاد میزند که سپیده ی صبح دم زد بکپین دیگر !
حالا من از او گله دارم ، اویی که نه من را چون دوست صمیمی میداند که در نبودش خبری از خود دهد و نه این فاصله را تا به الان کم کرده است.
باید پذیرفت و رد شد و او را به دست خاطره سپرد و لیاقت احترام گذاری را برای خود به بهای دلتنگی خرید !
برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 208