آن بیست و سه نفر

ساخت وبلاگ


دقیقا یادم نمیاد ، شاید دو سال پیش بود که مجری برنامه ی ماه عسل در یک اجرای زنده وقتی از  درصحنه بیرون امد با آن قد و بالا و آن هیکل گند کتاب کوچکی را در آغوش گرفته بود که ریز بودن طرز قرار گرفتنش در دستان مجری برنامه جلب توجه میکرد ! کتابی که عدد بیست و سه و تعدای عکس نامفهموم بر روی جلدش ثبت شده بود !

مجری برنامه طبق عادات همیشه نیش را تا بناگوشی باز گذاشته بود و نشست روبروی یک سری آدم میان سال و نگاهی به کتاب انداخت و نگاهی به آنها و شروع کرد به سوال پرسیدن و خاطره گویی از زبان خودشان و پشت بندش هم فیلم هایی نشان دادند که چند طفل صغیر در برابر صدام  نشسته اند و دختر صدام با لباسی سفید  هم به آنها گل میدهد و غیره !

بعد از دیدن آن برنامه و آن مستند و خاطره گویی آن رزمنده ها مشتاق شدم که این کتاب را حتما در اسرع وقت بخوانم ! این اسرع وقت طبق معمول یکی دوسالی طول کشید ولی آن مستند به کجا و خود کتابش به کجا ! واقعا که میگویند اگر کتاب بخوانی و خودت را به جای شخصیت داستان جای دهی بیشتر درک میکنی تا فیلم بیبنی و قهرمان و حرکات قهرمانت ساخته شده باشد !

عکس های ضمیمه شده بر کتاب را که میدیدم خنده ام میگرفت از چند جوجویی که در عکس ها بودند و به صدام بیچاره حق میدادم که مشتاق بوده است برای دیدنشان هرچند برای سو و تبلیغات این کار انجام داده بود ! اینقدر کوچکی و ریز بودنشان مستاجل است که دیدنشان در لباس رزم و تفنگ به دستیشان اولین چیزی که به ذهن خطور کرد این است که این بچه ها رفته بودند (کیو کیو ) یا همان تفنگ بازی و وقتی داستان اعتصاب کتک خوردنشان را که خواندم دیدم نه جدا رفته بودند جنگ نه تفنگ بازی !

این مردان کوچک و که هنوز به رزمنده های سیبیلو هم مبدل نشده بودند به جای اینکه تابستان نایلون آب را به سر کله ی همدیگر بکوبند و بخندند از کابل های نگهبانهای زندان استخبارات کتک نوش جان فرمودند و خندیدند!!

این فسقلی های ریزه شده اند گنده بچه هایی که با ژنرال عراقی به پای میز مذاکره می نشینند تا حرف خود را به کرسی بنشونن و بزرگیشان را به اثبات ! طفلک ژنرال که از پس ۲۳ بچه ی شیطان ایرانی بر نیامد و ایرانی یعنی این !

دمه تک به تکشان که حالا برای خودشان مردی شده اند گرم ! به وجودشان افتخار میکنم ! به ایرانی بودن خود میبالم !

ماجرای این بیست سه نفر به کنار ، چیزی که به چشم میامد و خط به خط کتاب فریاد میزد و گوشم را کرد میکرد تبلیغات بود و تبلیغات و تبلیغات و جوی که علیه ایران بود و هست ! و ایران و نظامم چه غریب است در برار هجوم حملات نرم و تبلیغات ! این کتاب و داستان ۲۳ نفر به کنار، بخوانید و ببینید منافقان سر سپرده و تبلیغات سو و غیره چه ها که نکرد و خدا رو شکر میکنم ایرانم از پس هجوم آن تبیلیغات همچنان ایستاده به قامت است ! و چقدر دلم میگیرد از کسانی که با جهالتشان این تبلیغات را باور میکنند و یا حتی  دست به اشاعه ی آن میزندد ! این کتاب فقط بخشی از آن تبلیغات سو را رو میکند ! جالب اینجاست که تا مثالی هم میزنی بر تو انگِ انحراف از تاریخ را میزنند ! کاش یکی به این آدم های مست از تبلیغات سو بگوید که (خاطره از تاریخ زنده تر است )!

خدا رحمت کند هاشمی رفسنجانی آن پیرمرد مغز سیاسی که مطمینا جای خالی اش چند متری عمیق است و برای پر کردنش زمان میبرد ! در این کتاب هم از تهمتهای روزگار در امان نمانده بود..

خدا همه ی آنها که برای ایران قدمی برداشته اند رحمت کند ...

پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 195 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 ساعت: 23:59