پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی

ساخت وبلاگ
الان که دارم تایپ میکنم نجمه برام پیام فرستاده و از اتفاقی که براش در محل کار افتاده صحبت میکنه و نصیحتم میکنه که باشگاه رو مجدد راه بندازم. نصیحتم میکنه که اینستا رو پاک نکنم و از دوستان و آشنایان خبر بگیرم  دیشب تو وبلاگم میچرخیدم و روزهایی که ثبت کرده بودم رو میخوندم.  از سال 94 در این وب ثبت کردم و این روزها در سال 1403، به تمام سال هایی که گذشت فکر می کنم!!!  نمی خوام خودم رو سرزنش کنم ولی چقدر همه چیز زود گذشت و عجیب. چقدر با سرعت میگذره!!!! خیلی چیزا تغیر کرده و باید از نو بسازم! خیلی چیزا رو از دست دادم و ندارم و به جاش میتونم چیزای جدیدی بسازم. دلم برای محل کارم تنگ میشه، برای همکارای سابقم که خیلی با هم رفیق بودیم و مثل بچه مدرسه های روپوش به تن بودیم که تو سرویس کلی شیطنت میکردیم و تو سر کله ی هم میزدیم و راننده سرویس ازمون شاکی میشد. دلم برای بچه هام تنگ شده، بچه هایی که رسونده بودمشون تا مشکی ... دلم برای باشگاه سنسی و تمرین کردن تنگ شده، برای کیمیا، هانیه، ساناز و غیره ... برای مهدیه که چند دقیقه ای بشینیم و حرف بزنیم..حتی هنوز نتونستم دخترش رو ببینم... یه موجود اجتماعی بودم که الان در کنج عزلت نشستم و هیچ کار نمیکنم .. حتی دیگه کتاب هم نمیخونم و این به نظرم بدترین کاری بود که با خودم کردم ... دیروز به حدی داغون بودم که حتی به همسر مهربون و آرومم هم رحم نکردم و اصلا یادم نمیاد چی بهش گفتم ولی میدونم چیزای خوبی نبودن، هرچی امروز فکر میکنم حتی یه کلمه از حرفای دیروز رو به یاد نمیارم... این روزها آقاجان حالش خوب نیست و ما مجدد در زادگاهمون عید رو سر کردیم، هرچند لحظه ی سال تحویل تو راه بودیم و من داشتم از دست درد ناله میکردم جون شب قبلش کله پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...ادامه مطلب
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 14 تاريخ : جمعه 10 فروردين 1403 ساعت: 11:58

احساس خود برون ریزی دارم در این روزا!!! دوست دارم به همه بگم دارم چی کار می کنم!! اینکه مثلا امروزم چه جوری گذشت. دوست دارم برای یک سری از کارایی که میکنم پز بدم که بلهههههه من این را چنان و چنین، انجام دادم. دوست دارم بگم که ما هر روز ساعت 6 صبح با جناب همسر بیدار میشیم، و بعد از صبحانه، زبان میخونیم و من کلی لذت میبرم و آروم شدم.( هر چند خیلی کم، چون باید برن سر کار) یا اینکه بگم ما اواخر ماه پیش رفتیم تهران برای جلسه ی مشاوره که ببینیم چی کار باید بکنیم ولی هنوز قرار داد نبستیدیم و تهران رو به مترو گردی، دیدنه ایران مال، پل طبیعت گذروندیم ولی یه عکس درست از توش در نیومد. اینکه من بیمه بیکاریم درست شد و هر ماه اندک پولی وارد حسابم میشه که تا  3 ماه دیگه تموم میشه. اینکه من هنوز عاشقه آهنگ wedding of love ام و هر بار که در وبم مینویسم، این آهنگ پلی میشه و من از ذوق شنیدنش، دستانم به تایپ میره. اینکه مادر چند روزی قلب درد داشتن، به من چیزی نگفته بودن و من کلی ناراحت شدم و یا اینکه فهیم عمل داشته و یک ساعت تلفنی مکالمه کردیم و خندیدیم و حرف زدیم به همراهه بهاره ای که الان کنارشه. دلم دوست داره خیلی چیزا رو تعریف کنه، و اینجا تنها فضایی که من حس برون ریزی دارم البته به همراه گوش های همسرم که همیشه برای شنیدنه حرفای من وقت میذاره و من مثل رادیو، یه ریزززززززززز میگم و میگم و میگم.   اینستا همچنان بسته است، یوتوب گردی میکنم و ازش یاد میگیرم. ذکرهای (نرگس به توچه، به اون چه) یک سره میگم تا کله ی مبارک را تا ماتحت تو زندگی بقیه نکنم و اصلا برام مهم نباشه که دیگران چی کار میکنن و میخوان با زندگیشون چی کار کنن. مثلا مهم نباشه فلان دختر فامیل که دو فرزندش رو رها کرده، آ پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...ادامه مطلب
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 8:17

سلام... اومدم اینجا برای یک عزیز بنویسم... عزیزی که بخشی از خاطرات وبم را در برگرفته بود... او این روزها حالش خوب نیست، شرایط زندگی آزارش می دهد، مردی او را به بازی گرفته است که گاهی من را یاد کتاب همخانه می اندازد، در کتاب همخانه، پسرک با دختر ازدواج میکند و هر دو خشبخت به زندگیشان ادامه می دهند. ولی مدتی طول کشید تا این اتفاق بی افتد. تو این روزها درگیر او شده ای.. هر شب خوابش را میبینی و از این موضوع گله میکنی... دوست دارم به تو بگویم که او می آید و تو را خوشبخت میکند ولی نمیتوانم چیزی بگویم چون هر حرفی از من چون زحری بر زخم های روحت است. مجبورم به تو بگویم فراموشش کن، بلاکش کن تا او به خودش بیاید و جای خالی تورا حس کند و نخواهد که تو را از دست بدهد. صبور باش عزیز دل.. ایمان داشته باش که آفتاب زندگیت طلوع خواهد کرد و تاریکی دلت را روشن خواهد کرد.  یا با او یا با هرکسی که حاله دلت با او خوب خواهد بود پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...ادامه مطلب
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 23 تاريخ : شنبه 11 آذر 1402 ساعت: 23:00

باز بیخوابی زده به سرم! کلا این شکلی که تا میام، ساعت خوابم رو اوکی کنم، یه سفر به زادگاه میزنم، آب به آب میشم و به تنظیمات کارخونه برمیگردم! مجدد قطاری که باهاش اومدم، 4ساعت به بالا تاخیر داشت و همه رو نگران کرده بودم، هرچند همسفری های فوق العاده ای داشتم و تا ساعت 10:30 صبح در کوپه خواب بودم و بهم حال داد ولی اینکه باز من در مسیر اومدن به یزد، دچار مشکل شدم داستان عجیبی شده. شیما بهم گفته بود؛ اینکه هربار اذیت میشی خیلی عجیبه، صدقه زیاد بده... این سری دو بار صدقه دادم و همون اولش ماشین آقاجون خراب شد و بعد قطار تاخیر داشت!! خدایی این صدقه ها رو نمیدادم، ریق رحمت رو سر کشیده بودم شاید! خب باید بگم که کتاب Tactics رو تموم کردم و سومی رو شروع به خوندن میکنم، البته امروز که نشد، انشالله از لنگ ظهر فردا که از خواب بیدار شدم!  کتاب Word skill هم حدود 10 الی 15 تا درس بیشتر ازش نمونده. یخورده خسته کننده شده برام از حجم زیادش و مشتاقم که کتاب Advance رو بخونم ولی کتابش رو با خودم نیارودم و باید همین کتاب رو تموم کنم به همراه دوره!!!  اصلا این دوره کردن، داستانی شده برام ! دو مورد جدید اضافه کردم، کتاب معمارزاده برای Speaking که خیلی فعلا باهاش حال میکنم چون هم ساده است و هم warm up مغزی محسوب میشه و هم گرامر تو اسپیکینگم رو error یابی میکنم!  اپلیکیشن 4000 Word  هم نصب کردم و گاه گاهی متن هاش رو نگاه میکنم و یه سر به کلماتش میزنم. 6 تا برنامه ی جدا از همه که هر برنامه حدود 30 درس داره. دو برنامه ی اول که راحته برام ولی از سومی به بعد چالش برانگیز میشه. کتابش رو دکتر احمدیان معرفی کردن که تا 80 درصد از Reading رو میشه با کلمات این کتاب اوکی کرد. از درجا زدن پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...ادامه مطلب
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1402 ساعت: 15:33

خب باید اعتراف کنم گاهی وقتی بی انگیزه میشم شورش رو در میارم. در این حد که الان استاد دیگه جوابم رو نداده و مقالم رو هوا مونده!  جدیدا یه روش پیدا کردم که وقتی تصویر سازی میکنم، انگیزه ی ادامه کار بهم میده!  این روش اینکه چشام رو ببندم و تصور کنم کار تموم شده و از تموم شدنش دارم لذت میبرم و چه حس خوب باحالی بهم میده. برای بدست آوردن اون حسی که تصور کردم انگیزه ی ادامه پیدا میکنم. برای این کار اسم هم گذاشتن و برای خودش یه استراتژی راهبردی محسوب میشه ولی من نمیدونم چی بود و کجا بود. خلاصه استاد جواب آخرین ایمیلم رو نداده و اوضاع مقالم بهم ریختست. مورد دیگه هم اینکه بیمه ی بیکاریم هنوز درست نشده و به سلامتی رو هواست... تمامی لباسهای دوران مجردی تنگ شدن و اینجانب مبدل به یک موجود شیکم دار شدم که برای عروسی مجبور شد کلی هزینه برای لباس مجلسی جدید کنه!!  خلاصه درب و داغون یه سری چیزا ولی  فدای سرم، میسپارم به خدا درستش میکنه... اینجانب پارتیش کلفته :)      پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...ادامه مطلب
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 62 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1402 ساعت: 15:33

نمیدونم چرا یهووووووو دلم خواست اسم وبلاگم رو تغیر بدم به ((گوهای فلسفی اینجانب)) خیلی زشته نه؟ بی ادبانه، وقیحانه، خیلی گستاخانه و چقدررررر زشت!! مثلا خانواده ی همسرم یا شاگردای سابقم یا مثلا همکارام از این مسیر رد بشن و بخونن و بگن چقدر فلانی گوووووه میخوره!!! از همه بدتر زندگیممممه که بخونه این رو!!!!! حتما میگه : گل نرگس چرا وبت رو به گوه کشیدی !! ولی بیاین جدی به این مسئله نگاه کنیم!! کلمه ی گوووه جداً یکی از پر محتوا ترین کلمه ای که میشه در هر موقعیتی به کار برد. عصبانیت، خوشی و غیره! بیاین نگاهمون رو به این کلمه عوض کنیم و راحتر در بین محافل استفاده کنیم. شاید یذره بی ادب باشم ولی با این کلمه خیلی حال میکنم. شاید بعدا یه عنوان به این اسم گذاشتم و ادامه دادم. هرچه بود هوسی بود که نصفه شبی ما را گرفت.   پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...ادامه مطلب
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:18

ممنونمبه خاطر وجود تک به تکتون ازتون ممنونم. همین امشب رو مثال میزنم: دورهمی داشتیم با شیما و سمانه در کافی‎شاپ تک، و اینقدر از تجربه های زندگی گفتیم و شنیدیم و خندیدیم که لذت بردیم. گوشیم زنگ میخورد و بچه های دوره ی مدرسه بودن که زنگ در زنگ که نرگس کجایی و کی میای؟ با شیما اینا که خداحافظی کردم با کلی مکافات رسیدم به بچه های مدرسه که برای خودشون مادر شدن و عیال بار. اونجا گفتیم و خندیدم و مثلث نرگس، الهه و سوسن مجدد شکل گرفت. هر دوشون دماغ عمل کردن در یک تاریخ که برای خودش جالب بود. صدیقه ی آروم و عزیزم، رفیق همیشه و همه جا، ناب ترین جواهر دنیا، از دورهمی با مثلث موسسه زبان میگفت. اینکه باز جمع بشیم. این ما بین ریحانه ی عزیزم، پیام داد که پارک بزرگ شهرن و اگر میتونم برم که نشد که برم. بعد از همه ی این داستانا برای آخرین شب جلسه ی قرآنی خانواده ی پدری مادر، به خونه ی خاله اینا رفتم. شلوغ بود و همه در تاب اینکه سوره توحید به کی میرسه و بچه هایی که این سی شب در جلسه حضور داشتن، منتظر جایزه هاشون بودن که میتونم بگم در این چند سال جزو زیباترین بخش های جلسات قرآن محسوب میشه. تو این شبا اینقدر به حضور هم عادت کرده بودیم که میپرسیدیم فردا شب کجا بریم؟؟! انگار چیزی رو گم کرده بودیم که کنار هم پیدا کرده بودیم. امشب تا ساعت 1:30 بامداد کنار هم بودیم و گفتیم و خندیدم. خواستم بگم ممنونم. ممنونم که در یک شب از ترافیک دید و بازدید برایم کم نذاشتین و حسابی شلوغ کردین. ممنونم که هستین و اینقدر خوبین. اینقدر صمیمی و با صفایین. روز جمعه بعد از دو هفته دوری، همسرم رو خواهم دید. بعد از این همه دوست و آشنا دیدن، پذیرای حضورش خواهم بود که ذره ذره ی وجودم به حضورش محتاجه.   (W پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...ادامه مطلب
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:18

شاید یه ذره عجیب باشه ولی وقت ندارم حتی برای وبم بنویسم! مثلا بگم که یه تگ جدید باز شده! یا اینکه چند روز پیش رسما در Plan B برنامه‌ی رفتنمون شکست خوردیم و Plan C  رو شروع به کار کردیم! البته همون Plan A هست که چون باهاش حال نکردم میگم C!  شکه عجیبی بود ولی نمیشد کاریش کرد!  رو تخته نوشتم: NEVER GIVE UP  زندگی همینه دیگه! گاهی به شکل های متفاوت آدم رو پاره پوره میکنه. برای امتحانم در حال حاضر کلاس نمیرم و کتابهایی که قبلا با کلاس آنلاین شروع کرده بودم رو با ویدیوهای یوتوب، میخونم!!! از خدای بزرگ و متعال میخوام که عزیزانی رو که در جهت اصلاح  و به خطا نرفتنه ما جوانان ، یوتوب رو فیلتر کردن، از انگشت شصت پاشون آویزون کنه و در همون حالت قیر داغ روشون بریزه و حتما در معرض نمایشمون قرار بده که جیگرمون خنک شه که اینجور دهنه ما جوونا رو سرویس میکنن!!!!!! البته اگر میشد که خداوند یه چوب هم به من بده که به شخصه در ماتحته یَک یَکشون کنمممممم بسیار ازش ممنون میشدم !! والااااا ! با این کاراشون کیثاااافتا :| این چند روز کتاب WORD SKILLS INTERMEDIATE رو میخونم به با کتاب TACTICS Developing. TACTICS Developing  آسونه ولی چون من تمرکز روی پاسخ و نوشتن جزئیات سوالارو نداشتم، از کتابهای ساده تر شروع کردم، پیشنهاد خانم فاطمی پور بود که الحق ویدیوهای آموزشیشون عالیه. بچه ی خر خونی نیستم ، خدا باید خودش به خیر گردونه این درس خوندنه من رو! تا درودی دیگر بدرود...     پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...ادامه مطلب
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:18

دیروز یه دعوای مفصلی باهام کرد!! کم کاری کرده بودم !! جوابی هم ندادم!! سکوت کردم و گفتم میپذیرم هر آنچه که بگین ! فقط زودتر قطع کنین تا من کارها رو برسونم!! از ساعت 9:30 تا 11:30 تمام فایل هایی که باید آماده میکردم رو کردم و باهاشون تماس گرفتم که حله!!! الانم میرم بیرون کارخونه تا فایل ها رو به چاپ برسونم!  تازه اون موقع بود که بهش گفتم که این فایل ها زمان زیادی نمیبرد ولی چون در الویت نبود من برای آخرین مرحله گذاشته بودم!  تازه بعد اون دعوا وقتی باهاش مجدد تماس گرفتم، با رویی فوق العاده باز و با یه سلام گرم ازم استقبال کرد، انگار نه انگار که چند ساعت قبلش من رو ترکونده بوده. دیروز عصر و امروز مجدد صحبت کردیم باهم. بهم گفت هرجا دنیا که رفتی ارتباطتت رو با کارخونه قطع نکن. به دور کاری ادامه بده. اگر یه مدت دیگه یزد میموندین، مثل مهندس ایکس میشدین(مشاوره طراحی کاشی). خیلی از کارخونه ها به دنبالتون بودن. اخلاقتون خوراکه کار و عالیه. در شرایط استرس و فشار بازدهیتون بالاتر میره و خودتون رو نشون میدین. ثبات اخلاقی دارین و در هر شرایطی برخوردتون عالیه. پرسید اخلاقتون به پدرتون رفته یا مادر ؟ فکر میکنم باید ترکیبی از هر دو باشین. به ا.آ( معاون بازاریابی) گفتم که بهترین نیروتون رو دارین از دست میدین. کارخونه یه همچین نیروی با اخلاق و با استعدادی رو تا کی بخواد پیدا کنه. این مسیر رو ادامه بدین حیفه. حتی اگر مسیر جدیدی رو رفتین. خیلی صحبت کرد و من همرو سعی کردم یاداشت کنم و این بخشی از صحبتاش بود. چند روز دیگه سالگرد یک سال حضور من در کارخانست. روزی که با دکتر علایی مصاحبه کردم و در آنالیزش آورد این خانم نیروی بسیار توانمند و فعالیه که موندگار نیست و اگر به چالش کشیده نش پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...ادامه مطلب
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 20:03

12 آذر سال گذشته بود که ثبت شده بود. روزهای خوبی نبودن. پدربزرگ در بستر بیماری بود و رفتنش برای همه ی ما عیان بود.  گذشتن و نرگس سال پیش با امسال چقدر متفاوته. بزرگترین تفاوتی که کردم این بود که تواناهایی هام رو باور کردم. این یک سال با حضور مدیر بخشم از تهران و تک به تک تعریف تمجیدهایی که در این یک سال در گوشم گفت رو کم کم و با گذر زمان باور کردم به روح و مغزم تزریق کردم. اعتماد به نفسی که این مدت گم کرده بودم رو بدست آوردم. خیلی از دوستام رو حذف کردم. البته عمدی نبود به خاطر مشغله بود و عدم درکشون.  هنوز که هنوزه میگم، رفیق اونیکه درک بالایی از شرایط طرف مقابلش رو داشته باشه و بلد سکوت کردن باشه نه اینکه تازه گیر و گور همه بده و رو مخ بره. صدیقه تنها دوستی که دوست باقی مونده. این یک سال پدر مثل کوه پشتم بود و بارها این کوه باعث آرامشم بود. خدا پدرم رو حفظ کنه.  یک سال از آشنایی من با همکارام میگذره. ستاره دختری بود که از جمعمون حذف شد. زهرا و ماریا ورودی های جدیدمون هستن با دنیاهایی متفاوت. شیما برام خیلی عزیزه چون به هیچ وجه دروغ نمیگه. من برای آدم هایی که دروغ نمیگن جون میدم چون قابل اعتماد ترین آدم هایی هستن که تو میتونی تو زندگیت داشته باشی.  امروز شیما میگفت: عروسیت مشهد باشه و ماه خرداد که ماهم بتونیم بیایم. ذوق کردم و گفتم هرکی نیاد. چون گفتی من حساب میکنم. تمام تلاشم رو هم میکنم که تاریخی باشه که بتونین بیاین. این یک سال خوب باهم کنار اومدیم و دلامون تو دل هم بود. شاید به خاطر ستاره یذره خراب شد و سمانه باعث شد مشکلمون رفع بشه ولی در ادامه همه چیز خوب پیش رفت. به قول خانم مدیر فروشمون، چقدر خوبه که آدم جوری خاطره از خودش باقی بگذاره که پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی...ادامه مطلب
ما را در سایت پدر پولدار پدر بی پول ...رابرت کیوساکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nargesbano2 بازدید : 96 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 20:03